شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

آموزش پیرایش مردانه اورجینال
+ هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ... اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما... . . . طالب آملي
هايدي
103/8/13
روزگار با قيمت گذاري ارزش فردي را تعيين نمي کند هيچ بودن دليل پوچ شدن نيست آدم بايد از من خالي شود در منيت يار عيان و پيدا شود تا از من خود خالي نشوي چگونه با من او مبتلاي يافتن خويش شوي مردم نامي شدم و بار ديگر مي ميرم و آنجاست که هر چه خواهد او
sobhan
دلِ خوش???????
بعدی همه 10 نظر قبلی
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} درود بر کاربر قديمي سبحان . شما را کسي فراموش نمي‌کند چون با يک کلمه دل خوش موجبات دلسردي کاربران را فراهم کرديد و هيچ ايده تازه اي هم از خود بروز نداديد تا بفهميم چگونه ميشود الکي خوش نبود . خود من يکي از همانهايي هستم که مطرح کرديد دارد دست و پا مي زند اما هيچوقت دليل آنرا متوجه نخواهيد شد . حالا هم که لب به سخن گشوديد
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} بسيار دير شده و خودتان مي‌بينيد که مثل سابق نيست اما خود من احتياج به حضور هيچکسي ندارم و اگر هم پستي در اين باب گذاشته ام فقط بخاطر همان چند نفري بود که حضور دارند . بنظرم دست از آن وبلاگ و کاربري قبلي بردار و با همين که آمدي بيا ببين اينجا چه امکاناتي دارد که از آن بي خبري :)
+ گفتم از کار برد مرا خنده کردنت خنديد و گفت من به تو کاري نداشتم ... . . . وحشي بافقي
هايدي
103/8/13
ولي هرچه بود کار ما بود با آن يار شيرين سخن و گلگون سيماي باشرف و با صلابت اش آنکه از ثمرات آن شجره طيبه اهل بيت ولايت و امامت باشد که مي‌شود ختم به ظهور منجي عالم بشريت مهدي مصطفي عج جانم به طريق و به وجود پاکش روان بر شمشير جهاد در رهش چگونه شود کارش با ما به پايان رسد آنجا که اميد وصالش بر ما خاتم به هيج فرض و هيچ دليل و منظري ختم و به پايان نرسد الي بعد شفاعت اش
+ #معرفي_کتاب *راض ِبابا* «راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار مي‌بندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم مي‌زند.
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني هم‌زمان با نواي اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري مي‌شدند. راضيه بزرگتر مي‌شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفي به خانه مي‌بخشيد. از همان کودکي روحيه‌اي شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهرباني‌اش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود. راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
بعدی همه 27 نظر قبلی
متاع تو را جز شيرين و ليلي کس خريدار نمي‌شود مفت هم بفروشي کس نمي برد گران هم بدهي جز شيرين و ليلي نازش نمي خرد فکر بازار مباش جنس قيمي فقط خواهان يوي دارد درد تو را دوم کس نمي خرد خوش باش که وقت احتساب عشق مفت را ارزان کس نمي برد جز معشوق اين متاع تو قيمت ندارد خريدار دل ندارد تنها دلبر دل مي خرد شاه دل تنها اس ميخرد
دل نوشته هاي مجنون
+ آن کس که شناخت ذوقِ تنهايي از سايه‌ي خويشتن گريزان است..‌. #صائب_تبريزي
@};-
سايه مولي اگر شد بر ما استوار و پا برجا آگر نرفتيم به خطا و نشستيم بيعت را آنجا که غيرت و شهامت و يقين و سليم و جانان و کريم و صادق طريقت حيدريان نايب امام عصر عج آقام سيد علي س و علمدار صحراي احمر حضرت آقا ذوليمين سيد مجتبي د ظ ع ذريه اي شريف باور شتابان بر محلکه دين و ايمان مکتبيان حيدري جاويد و استوار مي فهمي تنهايي نباشد سايه ترديد و قائم آل محمد بر آن حقيقت کاشف و حاضر است
انشاالله الرحمن الرحيم مکتب حيدري باقي و جاويد از براي بيعتمداران اين مکتب حافظان و جان برکفان خاندان امام مطلق سيد علي س و آقام سيد مجتبي حيدر ثاني و دگر اولاد صالح و بصير و شجاع آل محمد ص تا هرکجا که عالم ادامه يابد و اولادش و ذريگانش وجود بابرکت و قادر و شافع اش در جهان بذر افشان و باقي اين است آن مسير و آن يقين آن باور سترک و جاويد براي جان برکفان حيدري و حيدريه در اين باور مکتب حيدري
+ [تلگرام] در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست اينقدر بين رفتن وماندن نمان؛ بمان . . . محسن عرب خالقي
2-دست خط
هيييي
در کار خير و در طريقت جاويد صيانت از ولايت مطلقه فقيه آنجا که اين دنيا و آن دنيا و جهان چشم دوخته بر رسالت مکتب حيدري که صيانت از نائب حضرت وليعصر ارواحنا فداه امام مطلق سيد علي س و سلاله باور و حيدر ثاني اش علمدار صحراي احمر استخاره کجا يابد مکان و زمان جايي که اين آئين و اين طريقت که بايد با نابودي صهيونيست جهاني هر چه رزل و هرچه صهيونيست نابود تا اين خوف تبديل شود منتج به ظهور
انشاالله الرحمن الرحيم
+ سر به سر طومار زلفت شرح ِ احوال ِ من است مو به مو فهميده ام اين مصرع ِ پيچيده را ... . . . نجيب ِ کاشاني
*ري را
عکس ؟ :)
ميذارم الان :)
بعدی همه 20 نظر قبلی
زلف به زلف شرحه به شرحه سخن از يار نظرکرده ماست. تعبير آن اينست هرچه نظر است بر رخ يار نظرکرده ماست.
هرچه نظر است و آنچه بر حضر است از دوري يار شيرين سخن من است. هرچه دور است و هر آنچه از سر عيب است نهفته و دور گشته از رخ و خاطر معشوقه من و ماست.
ون بلد نيستي اومدي من يادت بدم ولي در کل ديگران گفتند ما ياد نگرفتيم حالا تو اومدي از ما که برماست بر خود يادي کني و بي پروا سخني را نصيب ما کني و لفظي زير زبوني از ما بگيري و هيچ با خود نبري و به ما چي را غلب کني
polly
غزل تو اينجايي و اين شگفت انگيزه

جزتو

+ *متن از خودمه)دعا از ناله و فرياد دل است .. ناله دل از زخم و درد ..زخم ودرد از شکستن کوزه دل..آري کوزه دلت که شکست ، صداي شکستنش ، بيدار مي کند کبوتر خفته دعا را..و کوزه اي نمي شکند مگر به اراده خدا..و دعايي پر نمي گيرد مگر تير نگاهش بشکند کوزه دلت را...*
2-سيمرغ
@};-
2-سيمرغ
@};-
بعدی همه 27 نظر قبلی
خدايا سلام کيوانم همون گيتي نژاد حيدري 15 سال پيش هنوز همون ايمان که جاي تنبيه داره چون ثابته و همون باور اما عاشقانه تر که بد نيست اما تعريف نداره و همون عشق و همون عاشقي به زبان امروزي به صلابت ديروزي به قوام هميشگي و به تسلاي دل شکسته مادرم و به شفقت روي پدرم و به کيمياي برادرم و به اصالت و بصيرت برادرانم خصوصا ميثم معلم کوچکم سال نوتون مبارک
و يکي رو از قلم انداختم که از روي شايد کم لطفي ام يکي نه بلکه يکي که خيلي برام عزيزه و روزي که اولين بار با اون زبان تلخ خودم اذيت کردم و عجب ابلهي بودم فکر نمي کردم يک روز اينقدر درگير بودن ماندن ماندن تا ماندنش شوم استادم و معلم بي رحم اما خوش قلب و عزيزم فقط ببخش که قدرت رو خوب ندونستم نبودم انتظارت ولي سعي کردم کيوان بمونم نشد که برآن معجزه کنم چون قابل اين حرفا نبودم شايد روزي آره که عزيزي
+ [تلگرام] و پنجره‌اي که رو به قاب خنده‌هايت باز نشود هيچ فرقي با ديوار ندارد... . . . مرتضي فتحي
:)@};-
* کميل *
مثل هميشه عالي
براي من تبسم اش آنگه مکتب حيدري شده مسير و مکتب حيدريان و حيدريه بانوان طريقت کوثر حضرت حيدر حي و ثاني اش همان يسارا و ذوليمين به کف داده جان و غيرت و بيعت که هستي بر کاشان تا جهان بر سپهر و کيان عشاق جان بر کف اش باقي است شويم آنجا که صحراي احمر شود محل دنيوي ما براي اداي. دين بر صاحب الزمان مهدي غائب از انظار من و ما والله تبسم نرود به غيرت آن لبيک حيدري هر وقت لحظه پرکشيدن است
+ من از آن کشم ندامت که تو را نيازمودم تو چرا ز من گريزي که وفايم آزمودي ... .. ‌. رهي معيري
*ري را
جز اين قَدَر نتوان گفت در جمال تو عيب/که وضع مِهر و وفا نيست روي زيبا را
{a h=shaerekochak}ري را{/a} تو خود از کدام شهري که ز دوستان نپرسي؟ / مگر اندر آن ولايت که تويي، وفا نباشد...؟
همه 5 نظر
{a h=shaerekochak}ري را{/a} :'(
عيدتون مبارک
+ پناه مي برم به خدا ... از شر اين آدم ها ... از شر خودم .....
* وکيل *
:)
*ري را
از شر خودم
همه 7 نظر
https://nullland.xyz/
استاد غير از شر آدما مي‌شود از عشقشون بدتر هم به خدا پناهنده گي سياسي تا جايي که سر هفته براي بريدنش اقامت دائيم وحتي در مواردي پناهندگي عشقولانه هم دريافت نمود
http://nilbook98.parsiblog.com/Old/Feeds/ :)
بر. منکرش لعنت اگر بخواهيم غير آن باشيم که هستيم
+ [تلگرام] امن تر از حرمت نيست، همان بهتر که کودکِ گمشده در صحن تو پيدا نشود . . . #محمد_رسولي
?????? شعر اگر از تو نگويد همه عصيان باشد زنده در گور غزلهاي فراوان باشد . التماس دعا
+ [تلگرام] اعياد شعبانيه تون مبارک :)
+ #معرفي_کتاب *نخل و نارنج* وحيد يامين پور تاريخ جنگ‌هاي ايران و روس، حضور انگلستان، امپراتوري عثماني و … از جمله موضوعاتي هستند که نويسنده در اين رمان، به جز زندگي شيخ انصاري و تاريخ علماي شيعه به آن‌ها پرداخته است. زمان معاصر شيخ مرتضي انصاري، در دوره قاجار بوده است.
نويسنده در صفحه اول کتاب، پيش از شروع متن داستان آورده است: «نخل و نارنج» روايت شور و شوق شيخ اعظم، خاتم‌الفقها و المجتهدين، مرتضي انصاري است که همچنان به‌عنوان نگين درخشان علم و تقوا ستايش مي‌شود. آنچه مي‌خوانيد، داستاني است که هرچند به قلم خيال نگاشته شده است، کوشش شده بر اسناد و واقعيت‌هاي تاريخي استوار باشد.
در *قسمتي از اين کتاب* مي‌خوانيم:بازار نجف از هفت شاخه به حرم منتهي مي‌شد و آن راهي که مرتضي مي‌آمد از سمت شرق و در مقابل ايوان طلا به حرم مي‌رسيد. چند نفر با لباس‌هاي بلند عربي در حال بازگشت از نماز جماعت ظهر و عصر بودند. از اقامه نماز چيزي نگذشته بود و هنوز خادمان حرم درها را نبسته بودند. مرتضي نعلينش را بيرون حرم از پا درآورد و به سمت درگار چوبي رفت.
همه 7 نظر
* نخل و نارنج/وحيد يامين پور/انتشارات کتاب جمکران*
خيلي خوب و تاثيرگذاره اين کتاب
درب کنسرو بازکن برقی
محمدرضا عشوري مقدم
رتبه 0
0 برگزیده
6 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
محمدرضا عشوري مقدم عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آبان ماه
vertical_align_top